جدول جو
جدول جو

معنی گهر خانه - جستجوی لغت در جدول جو

گهر خانه
گوهر خانه. یا گهرخانه اصلی. قرب و جوار حق: تن بگهر خانه اصلی شتافت دیده چنان شد که خیالش نیافت. (نظامی)
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از گوهر خانه
تصویر گوهر خانه
جایگاه جواهر و زر و سیم خزانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بهار خانه
تصویر بهار خانه
بتخانه بتکده، بنای رفیع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زور خانه
تصویر زور خانه
جایی که در آن ورزشهای قدیمی کنند باشگاه ورزشهای باستانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شتر خانه
تصویر شتر خانه
طویله شتران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شیر خانه
تصویر شیر خانه
محلی که شیر را در آن نگهداری کنند باغ وحش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گنج خانه
تصویر گنج خانه
جای نگه داری گنج، خزانه، مخزن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قور خانه
تصویر قور خانه
اسلحه خانه سلاح خانه زراد خانه
فرهنگ لغت هوشیار
خانه زنبور عسل: آرام کی پذیرد تا محشر آن گبت خانه را که بر آشفتی ک (سوزنی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گاری خانه
تصویر گاری خانه
ورتیونکده محلی که گاری را در آن جا دهند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گدا خانه
تصویر گدا خانه
محلی که برای پذیرایی گدایان تهیه کنند دارالمساکین
فرهنگ لغت هوشیار
خانه ای که در زیر زمین برای سکونت در ایام سرما سازند، محلی که برای پرورش انواع گل و گیاه در آفتاب رو سازند و دیوار ها و سقف آنرا از شیشه کنند گلخانه، جایی از حمام که زیر آن خالی است و در آن آتش افروزند، حجره ای که دارو سازان دارو ها را در آن خشکانند
فرهنگ لغت هوشیار
باژ گاه کوستا کده اداره ای که در آن وجوه گمرکی را از کالا ها و مال التجاره گیرند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گنج خانه
تصویر گنج خانه
جای نگهداشتن گنج، مخزن، خزانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گهر مایه
تصویر گهر مایه
عنصر، آخشیج
فرهنگ لغت هوشیار
ماژ خانه شادیسرای جایی که بلهو و لعب پردازند جای لهو: بس خرابست لهو خانه دهر بنگه عمر ز آسمان بر گیر. (خاقانی لغ)
فرهنگ لغت هوشیار
نقاش خانه: چینی خانه اش رشک نگار خانه چین و خطا مینمود، بتخانه، خانه ای که بنقش و نگار آراسته باشد، یا نگارخانه چینی . نگارستان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گرم خانه
تصویر گرم خانه
جای گرم، خانۀ گرم
فرهنگ فارسی عمید
در بار پادشاهی سرای سلطنتی، دار الحکومه استانداری، جایی که آدمی در آن سکنی کند منزل، دولت دربخانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هم خانه
تصویر هم خانه
کسی که با دیگری در یک خانه زندگانی کند، هم آشیانه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گورخانه
تصویر گورخانه
قبر و گور، قبرستان، دخمه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گور خان
تصویر گور خان
ترکی پاژ نام فرمانروایان ختن
فرهنگ لغت هوشیار
دو یا چند تن که در یک خانه سکونت دارند (نسبت بهم) : کی بود جای ملک در خانه صورت پرست رو چو صورت محو کردی با ملک همخانه باش، (سعدی)، شوهر ، زن زوجه، یار رفیق. یا هم خانه (همخانهء) مسیح. آفتاب (زیرا بعقیده قدما آفتاب در آسمان چهارم است که مقر عیسی باشد)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از در خانه
تصویر در خانه
((دَ نِ یا نَ))
دربار پادشاهی، سرای سلطنتی، دارالحکومه، استانداری (قاجاریه)، جایی که آدمی در آن سکنی کند، منزل، دولت، درب خانه
فرهنگ فارسی معین
((گَ. نِ))
محوطه ای برای پرورش گل و گیاه که بخشی از سقف و دیوارهایش شیشه ای است و دما و رطوبت آن نسبتاً ثابت نگه داشته می شود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گورخانه
تصویر گورخانه
((نِ))
محل قبر، محل دفن، مقبره
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گورخانه
تصویر گورخانه
قبر، محل قبر، مقبره
فرهنگ فارسی عمید